کوچه های بمبست
در کف هر کوچه ، در پس پنجره ها ، کودکی نیم نگاهی دارد ، عابری دلخسته ، اندکی بشکسته ، دست خود بر سر خویش ، گوشه ای بنشسته ، عابری بهر زیارت ، عاشقی بهر خجالت ، کودکی در طلب آب ، یا برای بازی ، کوچه ها بمبستند ، من همان کودک ۱۰ ساله شهر ، از برای طلب آب به سوی پدرم ، پدرم عاشق خسته زه خجالت در کناری ، به تمنای زیارت ، کوچه ها بمبستند ، نگاهم نکنید ، اندکی این لباسم پاره ، کف دستم خونی ، لب پایم خاکی ، باز زمین خورده ام از بهر دویدن پی توپ، کوچه ها بمبستند ، سالهاست مادرم مرده ولی ، عکس او کنج اتاق است ، چه کنم با دل تنگ ، چه کنم در غم او ، من همان رهگذرم ، که گذارم به ته کوچه بمبست رسیده ، به همان جا که چراغی سر قبری است ، این همان مادر من ، در ته کوچه بمبست به خوابی ابدی ، هر شب آیم به نگاهی ، به حمد و قل هواللهی ، ای تمام کوچه ها ، بمبست بمانید ، مادرم در ته کوچه است ، در سرابی نزدیک ، کوچه ها بمبستند ، عاشقم ، عاشق اشک پدر بر سر قبر ، عاشق لپ گل انداخته اش ، عاشق بوی بهار ، عاشق یک عیدی ، عاشق دست پدر ، من یتیمم ، کوچه ها بمبستند ، از سر قبر عزیزم نروید ، شاید او برخیزد ، دست مادر چه صفایی داشت ، عاشقم عاشق خواب ، عاشق مادر خود در خوابم ، که نوازش کند این زلف پریشان شده ام ، کوچه ها بمبستند .
vashangton2007.loxblog.com
:: برچسبها:
کوچه ,
بمبست ,
شبهای بی ستاره ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0